مدیریت صحنه در سه سوت ...
سلام به همه مخاطبین خوب مخصوصا هلال احمری ها ....پست جدید وبلاگمون نوشته رضا معینی از اعضای جوانان هلال احمر بهبهان است.متن زیر را زیاد تغییر ندادم.ممکنه ایراد فنی در اجرای عملیات داشته باشه ولی خواندنش خوالی از لطف نیست ....از زبان خود رضا معینی میخوانیم :
*امروز سرکار تو دفتر نیشسته بودم، کارها تموم شده بود و مشغول موزیک گوشیدن بودم، تلفنم زنگ خورد، داداشم بود، هندزفری تو گوشم بود و رو صندلی چرخ دار برا خودم حرکت نوسانی چرخشی انجام می دادم
- الو سلام
- سلام، خوبی؟ میتونی حرف بزنی؟
- آره بگو بیکارم
- میگم، کسی که سکته کرده باید چیکارش کرد؟
- جان؟ تو الان کجایی؟
- من الان تو خیابونم یکی سکته کرده!
- خوب خونسرد باش! چقدر وقته؟ اصلا هوشیاره؟
- همین الان از پشت فرمون آوردیمش پایین، تصادف نکرده ها! فقط پشت چراغ قرمز یهو پس افتاد!
- هوشیاره؟
- نه!
- زنگ زدی اورژانس؟
- آره
(این مکالمات واقعا با سرعت زیادی رد و بدل شدن، گفت جیباشم گشتن دارو نداشته! البته در حالی که من تکیه داده بودم به صندلی و زیر صدای موزیک هم در حال پخش بود! همون لحظه داشت تو ذهنم اون لطیفه مشهور"بذار مطمئن بشیم واقعا مرده" از ذهنم رد شد! J و البته اون همه توضیحاتی که تو خونمون به همه اعضای خونواده داده بودم و آموزشهای خونگی و البته عدم حضور برادرم در دوره ها با وجود اونهمه اصرار من! بازم خوبه خودم قبلا یه آموزش دست و پا شیکسته ای داده بودم بش! )
- کسی اونجا امداد گر نیست؟
- نه! همه اینجا زن ان فقط دارن جیغ و داد میکنن!
- آرومشون کن، نفسشو چک کن!
- نمیکشه!
- زیر سرش یه چی بذار زخمی نشه(زیاد بلند نباشه چون ممکنه راه هواییش بسته بشه)
- خوب
- راه هوایی (با یه توضیح کوچولو خودش راه هوایی رو باز کرد، آموزشهای پیشین)
- نمیکشه!
- مطمئنی؟
- آره
- خوب برو برا تنفس مصنوعی، دماغشو بگیر، از دهن نفس بش بده، تا وقتی بهت میگم بدم، وقتی گفتم بینیشو ول کن تا دوباره بت بگم، چک کن که حتما سینه اش بیاد بالا
- باشه
- آماده ای، جات درسته؟ راه هوایی اوکیه؟
- آره
- خوب فوت کــــــــــــــــــن، ول کن! ... فوت کـــــــــــــــــــــــن، ول کن!... (با رعایت زمان! و البته شدتشو خودش میدونستا)
- خب!؟ (کلا انگار از حال رفته بود داداشم! J من هنوز رو صندلی به همون حالت قبل بودم و موزیک هم در حال پخش!)
- نبضو چک کن!
- داره!
- خسته!
- چرا؟
- هیچی! چرا گفتی ایست قلبی؟
- چمیدونم
- J
- خوب چیکار کنم؟
- برو برا نفس دیگه!
- باشه، تو بگو
- آماده؟ فوت کــــــن
- وایسا
- چرا؟
- نفس کشید!
- اِ
- آره سرفه کرد! (داداشم انگار زنده شد! :) )
- خوب بخوابونش به پهلو و... (توضیح حالت بهبودی سخت ترین مرحله بود!)
- اینم از این! دمت گرم
- قربونت! برو یه کلاس!
- ولش کن چیزی بود میزنگم!
- :/
- J
- برو برس بش
- اورژانسم اومد!
- فعلا
- بت زنگ میزنم بعد
هندزفری رو در آوردم، تازه متوجه شدم چی شد!
همکارام دهنشون باز مونده بود! یکی شون در حالی که داشت مقنعه شو درست میکرد گفت: - زنده شد؟
- اینجور گفتن!
- جدی؟
- آره خب!
- بعد شما چیکاره این؟
- من؟ یه امدادگر، یه عضو ساده هلال احمری (یاد صمیمی افتادم ((تو ماه نو بهش میگیم آقای ایمنی :) )))
- ماهم میشه یاد بگیریم؟
- آره!
- چقد ریلکس!
- J
ادامه موزیک...
درسها آموختنی (به تقلید از صمیمی) :
1- در موقع بحران خونسرد باشید، اینجوری اطرافیان و کمکیهاتونم اعتماد به نفس پیدا میکنن
2- کسی که کلا بلد نیست، دخالت نکنه بهتره
3- هندزفری کلا چیز خوبیه، چون داداشم عمرا تو اون سر و صدا میتونس بفهمه من چی میگم!
4- مطمئن بشید کارها درست پیش میره
5- از هیچ فرصتی برای تبلیغ شعار هر خانواده یک امدادگر نگذرید
6- یه کلاس برید یا کلیات تصویری رو به همه افراد خانواده یاد بدید
7- ایمن بمانید و نجات دهید :)
8- شما ها هم درس اضافه کنید، خستمه!
- ۴ نظر
- ۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۴۳