آماده برای المپیاد اماده به قلم میلاد صمیمی نعمتی
آماده برای المپیاد آماده
ادامه مطلب ...
حرکت کردیم کنار ایستگاه آتش نشانی دبیرستانی بود و عده ای جمع شده بودند.
مادر ها و پدر ها همه نگاهشان به ما بود.پیاده شدم.سلام و احوال پرسی و آشنایی با مسئولین و بچه ها.
با خودم گفتم یعنی این بچه ها میتونن تحمل کنن دوری از خونه و زندگی خود را ...نگاه مادران این لحظه ها را سخت تر میکرد و به هر حال همه سوار شدند و راه افتادیم.
مربی پایش شکسته بود و با خودم میگفتم چطور میشود مربی با پایه پیچ خورده که داخل اتل گچی هست این همه راه بلند شود همراه ما به یک المپیاد کاملا عملیاتی بیایید؟
شور و هیجان بچه ها را از نزدیک دیدم و انرژی این مربی را چاشنی کارشان کرده بودند باور کردم حقایق باور نکردنی در دنیای اطراف ما زیاد است.
دانش آموزانی که همراه ما بودند همه و همه راهنمایی بودند!
بچه هایی پر انرژی و با انگیزه همچنین حساس و زود رنج.
رفتیم و رفتیم اردوگاه نمایان شد...
اسباب و اثاثیه را کنار گذاشتم
بچه ها را پذیرش کردیم
استان پشت استان وارد اردوگاه میشد و باید کارهای پذیرششان را انجام میدادیم.
خودم رابرای یک المپیاد مانند مسابقات رقابت مهر و مهرپویان اماده کرده بودم.
ولی از بدو ورود همه چیز متفاوت بود.
حرفها صحبتها تفکر ها...روحیه ها...
اینجا آمدیم چیزی یاد بگیریم...درس زندگی ! درس نجات زندگی حتی یک گام هم برایمان کافی است تا کاری بزرگ را کلید زده باشیم.نگرانی مهندس خلفی و بقیه بچه های کادر اجرایی اردو از دریا بود که خدایی نکرده کسی وارد آب نشود و خطر غرق شدگی در ساحل را کاملا متذکر شدند.
اینها حرفهایی بود که استاد عبد خدابنده مهندس خلفی واستاد مزید آبادی ((اساتید و مسئولین حاضر در دوره)) در جلسه سرپرستان تاکید کردند.
یاد حرف مرحوم استاد مجدمی عزیز افتادم که در مسابقات رقابت مهر میگفت:
اینجا رقابت مطرح نیست رفاقت مطرح است!
رفاقت مهر بین بچه ها باید نهادینه شود.
چه زود گذشت روز اول فرا رسید بچه ها همه با انرژی برای آغاز کارگاههای اموزشی قبل از المپیاد اماده شدند و در یک چشم به هم زدن زمان المپیاد اصلی فرارسید!
المپیادی از جنس امادگی برای روزهای سخت
اینجا دو قشر با هم تعامل داشتند قشری که اراده را زمین زده اند و کهنه کار و خاک خورده آوار و جاده های حادثه زده و سانحه دیده و عده ای تازه وارد ولی با اراده چه انرژی تمام نشدنی بین این دو رد و بدل میشود در ادامه مطلب با هم میخوانیم...
در صورتشان که نگاه میکردی نیروی عجیبی میگفت اینان مردانی خواهند شد که در روزهای سخت فرداهای آینده دادرسان اصلی مردم خواهند بود و مفهوم نجات را در دستان ضعیف ولی با اراده آنها میتوان درک کرد.
هرمزگانی بود.
انقدر جدی و قوی که میگفتی 100 سالی هست کار امدادو نجات انجام میدهد و برای خودش یک لیدر به تمام معنا است!
میخواستم امضا ازش بگیرم ولی افتخار نداد!
دانش اموزی بود که چند ماهی بیشتر از آشنایی او با امداد و کمک به مردم در روزهای سخت نگذشته بود ولی ظاهرش چیز دیگری میگفت!
منصوری گفت باورم نمیشود!
این بچه ها با این کیفیت و مهارت روکش چادر را نصب کردند! واقعا عجیب بود و قابل ستایش!
عکسهایش را هزار بار هم نگاه کنیم کم است!
کمی انطرف تر حریقی ایجاد شده بوذ.
پاکنژاد که سوت مسلبقه را میزد انگار مال و اموال خود این بچه ها در حال سوختن است و تلاش برای اطفاء حریق اغاز میشد!
باید سطل را بر میداشتند و آب را به حریق میرساندند تا سیر آب شود و خشمش فروکش کند.
در جبهه ای دیگر باید خونریزی مصدومین فرضی را کنترل و بهترین نحوه ممکن پانسمان بانداژ و در صورت نیاز آتل بندی میکردند.
آیتم مهمی بود.مقصودلو و محمد تقیان از استانهای گلستان و کرمان داورانش بودند.
یک جوان بوشهری آمد در اتاق ما را زد!
گفت اتاق داوران کجاست؟!
گفتم بفرمایید داخل! بغض کرده بود حدس میزدم میخواهد شکایت کند و داوری را زیر سوال ببرد!
روی صندلی کنار میز نشست سریع آبمیوه و آب معدنی خنک و بیسکوییت جهت پذیرایی از این دانش اموز محترم اوردم!
با این کار من غافلگیر شد. میگفت نمیتونم حرف بزنم میخوام گریه کنم.
گفتم کمی آب بخور تا آرام بشی بعد حرف میزنیم آبی خورد و گفت من اول میشدم.
لبخندی زدم گفتم 31 استان کشور اینجا جمع شدند که اول بشوند!
البته هرکسی که به این المپیاد میآید باید خودش را برای شکست پیروزمندانه آماده کرده باشد.
گفت من 2 ماه تلاش کردم و تمامی نکات را خواندم و آماده بودم داور حق من را خورده!
لبخندی زدم و گفتم مطمئن باشید ما تلاش خود را انجام میدیم تا مشکلی برای شما اعضای خوب هلال احمر پیش نیایید!
قانع نشد.
اختتامیه آمد گفت شما ها اون بالا نشستید همتون حق مارو ضایع میکنید.
لبخند تندی زدم و گفتم حرف خوبی نمیزنی.ما هم مثل خود شما امدادگر بودیم زمانی دانش اموز زمانی دانشجو زمانی ...
سرش را انداخت پایین...دستهایش را در دستم گرفتم گفتم برادر خوبم چند وقت است که در دادرس عضو شدی و با هلال احمری؟
گفت از اول تابستان! لبخندی زدم و گفتم من و داورانی که در اطراف خود دیدی بیش از 10 سالی هست که عضو هلال احمریم.
جا خورد! باز هم سرش را انداخت پایین گفتم شما نباید نا امید بشید و باید تلاش کنید برای مسابقات بعدی با روحیه بالاتر و انگیزه بیشتر
کلام مقتام معظم رهبری را هم برایش گفتم : در راه پیشرفت توقف ممنوع است خود شگفتی ممنوع است لذت جویی و اشرافی گری ممنوع است .وقتی از کاری خسته شدی و کارت تموم شد و کمرت خم شد از خستگی.تازه خامت راست کن و کار جدید را شروع کن.هیچ وقت نباید خسته و نا امید بشی...
انگار انقلابی در درونش جریان گرفت!
چشمانش درخشید.
لبخندی زد.
گفت تلاشمو میکنم برای مسابقات آینده.حق با شما است.من خیلی تند داشتم میرفتم.
بگذریم.خلاصه در هر المپیاد و مسابقه ای شکست هم هست که باید تجربه ای برای آزمونهای آینده در مسیر زندگی باشه!
حمل مصدوم هم جریانی بود که بدون کار گروهی ممکن نبود هادی رحیمی میگفت گروههای با تمرکز و سرعت و دقت عمل باید از مسیرهای طراحی شده به طور هماهنگ و مدیرت شده عبور کنند تا به مصدوم آسیبی وارد نشود و آسیب دیدگی های او در جریان حادثه تشدید نشود.
سطح مواج پله و ترانشه شبیه ساز حمل مصدوم در تونل و جنگل همچنین آوار نیز از بخشهای جذاب آیتم حمل تخصصی مصدوم بود که حسین اختری و هادی رحیمی داوران این بخش بودن.
حساسترین بخش کار الوار چینی بود
اسماعیل حقی مرد خستگی ناپذیر امداد و نجات استان اردبیل داور این بخش بود که میگفت:
شمعک زنی و ایجاد یک مسیر ایمن در عملیاتهای نجات در ساختمانهای فروریخته و در مناطقای که تثبیت لازم هست حیاتی است.
نظم در چیدمان و انتخاب دقیق الوارها میتوانست و مرگ و زندگی را در یک عملیات واقعی رقم بزند
باز هم بچه ها از این آیتم سربلند بیرون آمدند.
وحشتناک ترین چیزی که یه بچه میتونه به اون فکر کنه رفتن داخل یک چاه تاریکه!
اما ما در انزلی یک سایت عملیات نجاتدر چاه داریم با عمق استاندارد و ساخت اصولی.
بچه ها به مربیگری دوست خوبم صابر ایلاتی از استان آذربایجان غربی این آیتم را اموزش دیده و به صورت انفرادی و کارگروهی داخل چاه رفته و از نزدیک تجربه متفاوتی را کسب کردند
آیتمهای چادر زنی و پرتاب کیسه شن و طناب کشی واز همه جالب تر تخلیه اضطراری و پناهگیری هم خلاقیتها و جذابیتهای خود را داشت که در وصف نمیگنجد
چادر زنی بر عهده آقای منصوری از استان خوزستان و آقای آهی از هرمزگان و آقای احمد ابراهیمی از بوشهر بود که زیر تیغ آفتابو رطوب هوای انزلی پا به پای بچه ها مسابقه را داوری کردند
مهدی از کرج میگفت:من دوست دارم تو رشته حمل مصدوم فعالیت کنم میگفت مربیمون میگه در زلزله بم ما کلی دانش اموز داشتیم که قطع نخاع شدن من میخوام تو این رشته کار کنم تا کمک کرده باشم جان دانش اموزان حفظ شود.آسیب کمتری ببینند.
و بتوانیم از کمترین امکانات بیشترین استفاده را کنیم.
خانواده آقای یونس زاده هم در اردوگاه حاضر شدند مصاحبه ای داشتیم با انها که از استان خوزستان امدند.
پرسیدیم که چرا بچه خودتون را فرستادید به این اردو:
مادر بچه گفت: خودش خیلی علاقه داشت و ما هم دوست داشتیم بچمون در جمع و باشد و با بچه های دیگر از استانهای مختلف آشنا بشود و مهارت های جدید یاد بگیره و اینکه در کنار دوستاش بود خوشحال شدم.
پرسیدیم دلشوره نداشتید:
گفتن ما دلتنگی داشتیم ایشون هم دلتنگ بودن که مربی خوبشون آقای منصوری باعث ارامش قلبی ما بودن.
جا داره از ایشون هم تشکر کنیم بابت این مدییرت و مربیگری خوبشون که خانواده ها را مطمئن کرده و منصوری گفت:
اجتماعی بار اوردن بچه ها در جریان اردو ها موثر هست و میتواند روحیه خدمت رسانی به دیگران را افزایش بده و مهمترین اتفاق این است که اگر چیزی اموزش داده بشه اولین بازخوردش در خانواده مشهود خواهد بود.
یکی از نقاط قوت این برنامه حضور مسئولین پا به پای بچه ها بود که آقای منیری معاونت محترم پیش دبستانی و آقای خلفی رئیس اداره دانش اموزی نیز در آیتمهای پایان دوره و آغاز دوره در کنار بچه ها دیدار چهره به چهره داشتند.
هوا تاریک شد و کم کم مراسم اختتامیه شروع میشود.مجری برنامه همان اسماعیل حقی خودمان بود که با اجرای خوبش برنامه را جذابتر میکند.
دانش اموزان آکروبات بازی خود را با اجرای نمایش فنون رزمی آغاز کزدند که همه حاضرین تشویقشان کردند.بعد از سخنرانی مسئولین استانهای برتر اعلام شدند و .
همه شاد و خوشحال دست پر از این المپیاد به استانهای خود باز گشتند.
خدا را شاکریم که طرح دادرس به جایی رسیده است که موجب پرورش دانش اموزانی با اراده قوی و روحیه بالای کار گروهی را برای روزهای سخت اماده کرده است که نمود آن در این المپیاد چند روزه کاملا برای تمامی ما مشهود بود
دوست داشتم به دوران دانش آموزی خود برمیگشتم زمانی که دبیر کانون شاخه دانش اموزی مدرسه خود بودم.فقط برای چشیدن لذت دوباره جمع پر نشاط آن سالها و این سالها....
جا داره تشکر کنم از همه بچه هایی که گمنام ولی فعال در برگزاری این المپیاد نقش داشتند.
از مهندس خلفی عزیز تا بچه های سیستان و بلوچستان حامد میرشکاری ,میثم آژند عزیز
ایمن بمانید صمیمی