ادبیات بحران..به قلم میلاد صمیمی نعمتی
ارتفاع ها را که زلزله زده فرض میکنم
با خود متعجبم از این همه دیوار که به احترام قدرتش سجده کرده اند...
در همین خیالها و هنرمندانگیهای خود بودم و آب را با آتش درون کشکول زندگی خود با قلم که چه عرض کنم...گوشکوب هم میزدم...
ناگهان استاد محکم پس گردنی را نثارم کرد.
حالت خوبی بود خستگی وجودم به در شد...
ولی رسم استاد و شاگردی این چنین نبود که بگویم استاد دمتان گرم یکی دوتا دیگه هم بزنی کاملا شارژ شارژ میشم...
سریع به احترامش باند شدم و گفتم سلام استاد ...استاد گفت:زهر مار...ای پسر نادان...خیر سرت دانشگاه سوانح طبیعی درس میخوانی! این چیه نوشتی؟
ارتفاع ها را که زلزله زده فرض میکنم ..با خود متعجبم از این همه دیوار که به احترام قدرتش سجده کرده اند...
احترام خدا و قدرتش سر جاشه و تو اینجا آسمان و ریسمان...
خجالت کشیدم...هیچی نگفتم...
استاد ادامه داد...آخه آقای صمیمی این خانه ها محکم نبود...هیچ استدلالی نداری چون هر خانه خراب شده بی دلیل خراب نشده...
اون موقع بود که فهمیدم ادبیات بحران هم برای خودش عالمی داره...
سجده دیوار بر زمین ! افتادن سقف خانه ها بر روی مردم...مرگ... همه و همه زنجیره ای از اتفاقات بودند که دست به دست هم دادند تا مناطقی فراموش شده را به یاد بیاوریم و در گرما و سرما نگرانشان باشیم...
نوشتن سخت است از زلزله نوشتن سخت تر...وقتی که مینویسم...10 ریشتری میلرزم..از لرزش هم فراتر میروم...خدا را شکر بدنم ایمن به نام خدا و خالق آن خدا است ...اصول مهندسی و بهترین مصالح را هم در ساختش به کار برده..خدایا شکرت...ایمن بمانید صمیمی