تارنمای یک نجاتگر

دست نوشته های میلاد صمیمی نعمتی

تارنمای یک نجاتگر

دست نوشته های میلاد صمیمی نعمتی

تارنمای یک نجاتگر

اینجا روایتی است از لحظه های مرگ و زندگی
لحظه های نجات جان یک انسان
لحظه های نجات یک زندگی
همه میگن چرا فوریتهای پزشکی نخواندی؟
من در جواب میگم:نجات کشورم مهم تره...
زندگیمان وقف نجات جان شما . . .
ایمن بمانید
میلاد صمیمی نعمتی
تکنسین عملیات امداد و نجات
کارشناس مدیریت عملیات امداد و نجات
نجاتگر جمعیت هلال احمر استان تهران و مازندران
ارزیاب سازمان جوانان هلال احمر
مربی امدادونجات جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران
مدرس طرح ملی دادرس سازمان جوانان جمعیت هلال احمر
داور المپیاد کشوری آماده وزارت آموزش و پرورش و سازمان جوانان هلال احمر
عضو فعال سازمان جوانان جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران
دبیر کانون دانشجویی دانشکده هلال احمر استان تهران
عضو فعال سازمان امداد و نجات جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران
موسس انجمن علمی دانشجویان آتش نشان اولین انجمن علمی دانشجویان آتش نشان کشور
شهروند برگزیده کشور در اولین جشنواره شهروند برگزیده ایران
جوان برتر کشور در جشنواره حضرت علی اکبر(ع)
Saving Lives Through Education
نجات جان افراد ، از طریق آموزش
همه مسئولیم برای نجات جان مردم کشور خود و مردم جهان تلاش کنیم
این تلاش میتواند در صحنه یک جنگ باشد میتواند در فضای سایبری باشد
مهم فقط نجات است! نجات!
ایمن بمانید صمیمی
...............................................
پل ارتباطی ما:
ircs@chmail.ir
09213158528
تلگرام @rescuer
شبکه مستند ایثار
http://www.aparat.com/MILADRESCUE
شبکه ماه نو
http://www.maheno.net/profile/miladrescue
:Twitter
miladrescue@

نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۵ آبان ۹۸، ۱۵:۳۵ - فرم شناسایی اولیه شرکت‌های خدمات فنی و مهندسی
    عالی
  • ۱۹ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۵ - سجاد سرابی-خوزستان
    روحش شاد

عملیات زیر صفر درجه …….به قلم میلاد صمیمی نعمتی

میلاد صمیمی نعمتی | پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۵۳ ق.ظ

سه روز بود پشت سر هم برف میومد 



بچه های راهداری 24 ساعته داشتن جاده رو نمک پاشی و برف روبی میکردن



خیالمون راحت بود که کسی بین راه نمیمونه و خودرویی تو برف گیر نمیکنه و خوشحال بودیم

اماده اماده بودیم تا در صورت وقوع حادثه وارد عمل بشیم.

طرح امدادو نجات زمستانه هم چند روزی هست شروع شده...


(تصویر: رضارضایی و محسن نیکنام امامزاده هاشم محور هراز)

بچه های پلیس راهور محل استراحتشون داخل ساختمان راهداری کنار ما بود و اومدن داخل گفتم خدا قوت خسته نباشید.لطف کنید فقط خواستید برید استراحت در را هم قفل کنید.
گفت شب خواستیم بریم بیرون چی؟ گفتم ایراد نداره ما تا صبح بیداریم.خودم خواستید برید میام ردیفش میکنم.
گفت باشه  :) فعلا شب خوش... چه شبی..واقعا خوش!! :|
این چند روز برف مشکلمون بود  اما حالا با دو  بحران دیگه رو برو بودیم. یکی کولاک و دیگری دمای پایینی که بر اثر وزش باد شدید ایجاد شده بود.
طرفای ساعت 1 بود.فهمیدم بچه های پلیس راهور دارن میرن سر پستشون.

خدا خیرشون بده مثل بچه های ما همیشه فعال و زحمتکش در جاده اماده خدمت هستن


رفتم ازشون خداحافظی کردم.
داشتم نگاشون میکردم و همزمان در را داشتم می بستم.
یهو دیدم تلفن همراه بچه های پلیس زنگ خورد ...تعجب کردم و مشکوک شدم.
خوب نگاهش کردم.
نور پرژاکتورهای راهداری همراه با گرد برف و باد شدید فضای خالی میان من و پلیس را پر کرده بود و دیدم ناگهان پلیس راهور ناگهان سر جاش میخکوب شد.من بیشتر مشکوک شدم با خودم گفتم الان میگه تصادف شده...
کم داشتم صدای ضربان قلبمو میشنیدم که تند شده بود.اماده بودم مثل فشنگ سوار امبولانس بشم و برم سر حادثه!
یهو برگشت بلند گفت به شما تصادف اعلام کردن؟
من که دیگه داشتم منفجر میشدم از هیجان تا اومدم بگم نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
یهو مثل فیلمهای اکشن یه ادم دربو داغون و با یه دست شلوار و کاپشن لی به تن از تاریکی جاده مشخص شد و نفس نفس زنان ناله زد تو رو خدا کمک کنید تو رو خدا کمکم کنید.



من چشمام گرد گرد شده.
پلیس سریع برگشت به من نگاه کرد.گفت بیا بیا تصادف همینجا پایینه پایگاهه سریع بیایید ما رفتیم.
سریع بچه ها رو خبر کردم.
طرف داشت هنوز ناله میزد و کمک میخواست  گفت بچم گیر کرده ماشین رفت پایین...

تو ذهنم داشتم میگفتم یا خدا...ماشینش حتما افتاده تو دره.
به بچه ها گفتم احتمالا خودرو افتاده تو دره مصدوم گیر افتاده داخل خودرو داریم که احتمالا یه بچه است تو صحنه خودروی سنگین هم جزو تصادفی ها است پس خیلی احتیاط کنید.همزمان اینارو گفتم و خودروی نجات هماهنگ شدیم و دایی اماده پشت آمبولانس اماده بود.
پریدم گرفتمش گفتم نترس ما اینجاییم کمک میکنیم.
چند نفر بودین چی شد؟ کجا تصادف کردید کی؟ همینطوری داشتم سوال میپرسیدم میکشوندمش طرف پایگاه دیدم نمی ایسته ...
بهش گفتم بیا برگردیم داخل یخ میزنی ...هوا سرده بیا داخل با من....
به زور میخواستم ببرمش...دیوید رفت گفت نه من رفتم پایین شما هم بیایید.
به خودم اومدم.دیدم فقط یه دست ژاکت و شلوار پلار با کاور امداد و نجات تنمه...یهو ریه هام یخ زد...نمیتونستم نفس بکشم...

شک ندارم به  بلیزارد با شدت کمتری برخورد کردم واقعا گریز ازش سخت بود.



باد شدید همراه با گرد برف چشمامو کامل میسوزوند و بسته نگه داشته بود.کور مال کور مال دیویدم طرف پایگاه (همه اینا تو ثانیه گذشت) به اکبر پیشاهنگ گفتم گرتکس منو بده.
پریدم تو آمبولانس داشتم مثل بید میلرزیدم بچه ها گفتن چیه؟ چت شده؟ گفتم خیـــــــــــــــــلی سرده خدایا...



بچه ها هوا خیلی سرده ....خیلی من تو عمرم این سرما رو تجربه نکردم.
بچه ها هم که گرم گرم داخل امبولانس بودن حرف منو نمیفهمیدن  هیچی نگفتن ...دایی گازو بست به ماشین و همراه با دقت عمل فراوانی که داشت به طرف صحنه حادثه حرکت کردیم.
دیدم بچه های راهور وایسادن کنار جاده یه خاور و ایسوزو  هم تو برفا گیر کردن.



(خاور)


(ایسوزو)


به دایی گفتم ماشین رفته ته دره مطمئنم.
ولی رد برفا رو نگاه میکردم دیدم ماشینی پایین نرفته ...
محسن نیکنام گفت میلاد همینجا محل تصادف شک کرده بودم گفتم فکر نکنم.
شیشه ها آمبولانس همه یخ زده بود از سرمای بیرون و سریع کلاه ایمنی رو سرم کردم هد لایتو روشن کردم دستکشای چرمم هم دستم بود پریدم پایین به بچه های راهور گفتم تصادف کجا است.گفت همینجا است برگشتم دیدم یا ابوالفضل العباس(ع)

یه خودروی ایسوزو  از پشت زده به خاور


  سریع رفتم جلو  بچه ها هم پشت سر من اومدن.
یه ارزیابی کردم همه چی امن بود.
خودروی نجات و آمبولانس را مکان نمایی کردم و بچه ها مستقر شدن تو صحنه وقتی پیاده شدن اونها هم حرف منو درک کردن و گفتن میلاد خداوکیلی خیلی سرده هوا...بگذریم.
بچه های پلیس هم ایمنی صحنه رو از لحاظ تامین جاده حفظ میکردن.
رفتم نزدیک خودروی تصادفی شیشه جلو خورد شده هنوز پا برجا بود  و صدای ناله یک زن و یک مرد به گوش میرسید.
باد صورتمان را خشک کرده بود.به سختی میشد نفس کشیدکلاه کاپشن گرتکسم رو کشیدم رو سرم فقط هد لایتم بیرون بود که نور  عملیات رو تامین میکرد.
خودمو از لای برفا به مصدومین رسوندم گفتم نگران نباشید من میلادم از نجاتگرای هلال احمر شما تصادف کردید نگران نباشید ما نجاتتون میدیم.
باز ازشون سوال پرسیدم که مطمئن شم تعداد افراد همین چند نفره...گفتن آره ما سه نفر بودیم که دوتامون اینجا گیر کردیم.
مثل بید میلرزیدن.سریع از تو کیف امدادم یه پتوی نجات در اوردم و باز کردم و کشیدم روشون خودشون هم تو این کار کمک کردن.
به دایی(محسن نیکنام) گفتن با پرویز قربانی (بچه ها اورژانس پلور) هماهنگ کن  بگو آمبولانس میخواهیم مصدومین حالشون ممکنه وخیمتر بشه.بگو زودتر بیان.
دایی گفت حله...پلیس اعلام کرده بود در لحظات اولیه و پرویز هم با آمبولانسش رسید همزمان بچه ها داشتن سعی میکردن درهای قسمت ابزار آلات نجات رو باز کنن که به علتسرمای شدید در ها باز نمیشد.
سریع رفتم کمکشون  به رضا گفتم رضا هوای مصدومین را داشته باش کولار گردن دستم بود دادم بهش گفتم ببند برای زنه احتمال آسیب داره.
سریع رفتم کمک حاج ابراهیم ورزگان که داشت ست نجات رو ردیف میکرد




بهش گفتم با اجازه...دستم مشت کردم چنتا ضربه محکم زدم به کرکره های خودروی نجات و کلیدو انداختم لای قفل و چفتشو باز کردم و یه یا علی گفتم کر کره ها رو کشیدم بالا چنتا از درا باز شد ولی یکی از درها کاملا یخ زده بود
جاهامون رو تند تند عوض میکردیم و بچه ها هم سرما به عمق استخوانهای بدنشون نفوذ کرده بود مصدومین رو پتو پیچ کرده بودیم که تو سرما تلف نشن.
رضا اومد کمک همه دست به دست هم دادیم.
ست رو روشن کرد.
من جک رو میخواستم بردارم که دسترسی بهش سخت بود.فکو برداشتم گفتم بزار من با فک فضا سازی میکنم برای مصدوم تا کمی رها سازی انجام بشه بعد با جک نجاتش میدیم.
بلند به دایی (محسن نیکنام ) شلنگ بده شلنگ بده...تند تند شلنگ ست نجات رو برام آزاد میکرد.
منم سریع رفتم طرف محل حادثه ...
شلنگ  دادم به حاج ابراهیم ورزگان 


(تصویر بالا حاج ابراهیم ورزگان)


فک نجات رو رضا  رضایی داد بهم و شلنگم از حاج ابراهیم گرفتم (خیلی خوب بود ست نجاتمون مجهز به جدیدترین تکنولوژی ست های نجات در جهان بود که اسمش تکنولوژی  استریم لاین بود و در این سیستم شلنگهای ست نجات تک کوبله هستن و سریع اماده نجات مصدوم میشن) سریع کوبلا رو وصل کردم و دهانه فک رو تنظیم کردم.




بچه ها از اون طرف مصدوم دیگه که  اسمش تقی بود رو در اوردن.گذاشتن تو امبولانس اورژانس.
تقی شوهر مرضیه مصدوم بد حال ما بود.
سریع خودرو رو برای عملیات رهاسازی آماده کردم (نوار در پرده ها و قسمتهایی که جلوی دید و کندی عملیات را میگرفت کنار زدم)
به زنه گفتم نگران نباش این ست نجاته اهنها رو میزنه کنار تا نجات پیدا کنی هیچ تماسی هم با بدن شما نمیگیره و دردم نداره پس نگران نباش.
دم و باز دم مصدوم ابری رو تو خودرو تشکیل داده بود نفسهاش جلوی دماغش یخ میزد.دماغ خودمم یخ زده بود.
یا علی رو گفتم و فک رو
زدم لای اهنا تو دلم صلوات میفرستادم  دعا میکردم مصدومام زنده بمونن.
به رضا گفتم رضا درب خوردو رو بکش عقب پلیس هم کمکمون کرد درب رو دادن عقب گفتم ول نکنید سفت نگه دارید.
فک رو باز کردم به رضا گفتم  بیا اینور حالا فک رو کمکم بگیر  با هم اهنا رو زدیم کنار بهش گفتم بهتر شد؟ زنه گفت یکی از پاهام ازاد شد.
همزمان جک هم رسید جک را گرفتم وصل کردم بالای فک زدم بین ستونها باز شو باز شو..لعنتی...اینه ...به این میگن تکنولوژی به این میگن امدادونجات خدایا شکرت...




مصدوم بدون آسیب بیشتر در کمترین زمان ممکن آزاد شد.
سریع اتل گیری کردیم و تثبیت رو انجام دادیم کشیدیمش رو بک برد.بردیمش تو آمبولانس  پرویز هم اومد تو امبولانس کمکم کرد زخمهاشو بستیم و رگ گیری  و سرم رو برقرار کردیم .(به پرویز گفتم سرم گرم میخوام:سریع سرم گرم برامون آوردن)
کارهای اولیش رو انجام دادیم مصدوم را کامل پتو پیچ کردم دوباره و تثبیتش کردیم تو آمبولانس و دستگاه  اکسیژن ساز رو روشن کردم دیدم انگار وصل نمیشه...تعجب کردم دیدم از قسمت ظرف مرطوب کننده اکسیژن یخ زدگی داریم.
سریع اکسیژن پرتابل رو ردیف کردم و اکسیژن رسانی به مصدوم انجام شد.
و سریع حرکت کردیم به سمت بیمارستان فرمهای لازم رو اماده کردم اطلاعات مصدوم را چک کردم.از ابتدا همینطوری تایم بندی ها رو ثبت میکردم ...
بچه های هم که تو صحنه موندن ست رو جمع و جو کردن و رفتن پایگاه.
من جاده اینجا امبولانس به طرف بیمارستان .
مرضیه خانم...مرضیه خانم...صدای منو میشنوی..
رو صورتت خون ریخته من پاک نمیکنم خون رو چون دمای بدنتو از دست میدی.
الان به جز پات جایی دیگه درد نداری؟ میگفت آره بابا حالم خوبه...پاهام درد میکنه...
خوابم میاد...
بهش میگفتم محمود(دایی مرضیه مصدوم ما) پیش ما است جلو نشسته ..محمود رو صدا زدم محمود گفت مرضیه جان نگران نباش الان میرسیم دایی اروم باش...
محمود هی تشکر میکرد از ما...
مرضیه میگفت شرمنده شما ها همتون تو زحمت افتادید...من بهش گفتم وظیفمونه..ما خوشحالیم که زنده اید...
شکستگی و ... خوب شدنیه ...اطلاعات رو تکمل کردمو  نزدیک امامزاده هاشم شدیم...دما اونجا همیشه از جاهای دیگه پایینتره...یه لحظه حس کردم که تو فریزر دارم یخ میزنم.دستم چسبیده بود به شیشه یهو دستمو کشیدم کنار واقعا بیرون وحشتناک سرد بود. حاج ابراهیم هم با دقت زیاد آمبولانس رو هدایت میکرد و به محمود دلداری میداد.
با مرضیه حرف میزدم که نخوابه بهش گفتم بچه دارین؟ گفت اره دوتا بچه دارم..بهش گفتم خدا حفظشون کنه ...
همزمان باز میگفت سرده...سرده بخاری رو آخرین شماره بود و بازم پتو پیچش کردم.
سرمش تموم شد.دیدم بقیه سرمهایی که آورده بودم یخ زده.نزدیک بیمارستان بودیم.
سریع امادش کردم که پیاده شیم.
ماشین ایستاد.تایم زدم و پیاده شدم تخت اورژانس رو از دم در برداشتم و کشیم بغل امبولانس مصدوم رو با بک برد گذاشتیم رو تخت و سریع به طرف اورژانس بیمارستان رفتیم همه مردم و کادر بیمارستان با نگاه مضطرب به مانگاه میکردن  رسیدیم داخل بخش سلام خانم دکتر مصدوم دچار شکستگی از ناحیه فلان و فلان شده پلا دگزا رینگر با مشورت پژشک اورژانس تجویز شد در صحنه o2 تراپی و تثبیت هم از لحظات اولیه برخورد با مصدوم صورت گرفته مصدوم دچار خواب الودگی و حالت تهوع و همچنین افت فشار هست.آی وی لاین همراه با بسته بندی در پتوی نجات نیز صورت گرفته...
بروبر منو نگاه کرد گفت مرسی خسته نباشید.پتو رو زد کنار یهو مصدوم پیچیده شده تو پتوی نجات رو دید.با تعجب منو نگاه کرد گفت این چیه چرا با پلاستیک بستینش؟  



یه نگاه همراه با لبخند به خانم دکتر انداختم گفتم این بنده خدا ها تو سردترین شب سال و در بلندترین نقطه محور هراز تصادف کردن این هم پتوی نجاته پلاستیک نیست
بازم تشکر کرد و برگه اعزام رو برام مهر کرد و سریع مصدوم رو بردیم تو اتاق اتلها رو باز کردیم و عکس برداری  رادیولوژی رو شروع کردن ما هم بک برد و اتلها رو گرفتیم و همراه با بچه های اورژانس که مصدوم دیگر حادثه را به بیمارستان آوردن  به سمت پایگاه حرکت کردیم
رادیوی آمبولانس رو روشن کردم...صدا اومد...اینجا صحن مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا (ع )از مشهد مقدس صدای ما رو میشنوید...
یهو دلمون پر زد تو صحن آقا ...گفتم خدایا شکرت که مصدومامون را صحیح و سالم نجات دادیم و به بیمارستان  رسوندیم
براتمون رو امضا کن..بسم الله...




ساعت 3:20 شده بود که رسیدیم پایگاه و این عملیات هم تموم شد.حالا که براتون مینویسم  تمام بدنم درد میکنه ولی خوشحالم که نجات دادیم.همین کافیه
درسهای اموختنی از این حادثه:
1.شرایط عملیات میتونه بعضی استانداردها رو به تعویق بندازه.(مثلا اولویت با اکسیژن درمانی و سرم تراپی بود ولی ممکن بود زمان پرت بشه و مصدوم دچار سرمازدگی و اسیب بیشتری بشه)
2.برف وحشیه حتی اگه قطع به روی زمین هم باشه دشمن جون مصدوم و شما است.
3.مصدومین را گرم نگه دارید حتی تو بدترین شرایط ممکن.
4.مواظب بدن مصدوم باشید که لای ست نجات نماند و دید کامل به دستگاه بازوها یا تیغه ها و محل رهاسازی داشته باشید.
5.پتوی نجات همیشه همراه داشته باشید.
6.به مصدومین از فرآیند عملیات نجات و تجهیزات اطلاعاتی بدهید تا مضطرب و نگران نشوند.
7.مواظب بقیه حادثه دیدگان که از لحاظ جسمی سالمند باشید و سعی کنید انها را از محل حادثه خارج و به محل امنی منتقل کنید.
8.همیشه در فصل زمستان سرمها را در داخل پایگاه در در دمای مناسب نگه داری کنید تا از یخ زدگی انها و کاهش دمایشان جلوگیری شود.
9.قسمت مرطوب کننده اکسیژن  را همیشه از سرما محافظت کنید که دچار یخ زدگی نشود.
10.یک برش امدادی و بکارگیری جک نجات همیشه کارسازتر و گره گشاتر است اینو به عینه بارها تجربه کردم.
11.همکاری و هماهنگی در عملیات امر مهمیه و یک نفر همیشه باید رهبری گروه عملیات رو به عهده بگیره تا عملکرد به خوبی صورت پذیرد.
12.گاهی اوقات در عملیات نجات مجبوریم از برش دادن ستونها و بعضی قسمتها خودداری کنیم که حادثه دیدگان اسیب مالی کمتری ببینند.
13.چسبهایی که تولید میشه متاسفانه در دمای پایین اصلا کاربرد نداره و خوب نمیچسبه اینو به عینه تو این عملیات تجربه کردم.
وقتیم خیواستم آنژیو رو تثبیت کنم اصلا چسبا نمیچسبید و یا  خوب نمیچسبید.(دو یا سه تا مارک مختلف رو استفاده کردم)
14.همیشه پوشش مناسب شرایط آب و هوایی منطقه را به تن داشته باشید تا پاسخگویی مناسبی را به حوادث احتمالی داشته باشید.
15.ناگفته های عملیات امدادو  نجات زیادن که بعضی هاش گفتن نداره...میماند در گنجینه ناگفته های امدادو  نجات...

.....................................................................

کمی بیشتر بدانیم:

 

معانی واژهٔ کولاک:

کولاک به معنای دریای آشفته و متلاطم است

بوران نوعی از وضعیت هوایی است که در آن مسافت و وضوح دید به علت برف به شدت کاهش پیدا می‌کند

۴ نوع وضعیت بوران وجود دارد:

  • حالت بارش برف
  • حالت کولاک
  • وضعیت هوای صاف
  • حالت مه

 توفان برف (به انگلیسی: Blizzard)‏ یا بلیزارد طوفانی از برف گرد آلود، گاهی همراه با بلورهای کوچک یخ، که به وسیله باد فوق العاده شدیدی رانده شده و عملا قدرت دید را به صفر میرساند.

در بوران ایران (۱۳۵۰) حدود ۴۰۰۰ نفر کشته شدند که به عنوان رکوردی ثبت شد.

ایمن بمانید...صمیمی

نظرات  (۱)

  • علیرضا صادق زاده
  • چطوری میلاد حال و احول؟
    حال میکنم وقتی مبینم عیول اینجا را ترکوندی:)))
    وبلاگ منو لینک کن حتما:)

    مهدی پسند باشید.
    یاعلی
    پاسخ:
    ممنون برادر التماس دعا

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">