محمد حسن قربی زنده است...به قلم میلاد صمیمی نعمتی
- ۵ نظر
- ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۱۸
اربعین بود و حال و هوای پایگاه هم گرفته بود.
با داوود لشگری داخل آمبولانس بودیم و صحبت میکردیم.
داوود چنتا خاطره تعریف کرد و گپی با هم زدیم.
یه نیسان روبروی پایگاه توقف کرد.
طرف پیاده شد از دور سلام علیک با ما کرد.
الو سلام خوب... خوب
بله ما الان میاییم.
همه نفسها حبس شده بود میخواستیم بدونیم مرکز پیام اورژانس چی میگه.
حسین زد زیر خنده گفت الکی بود.: /
بگذریم.
دقیقه نگذشته بود. دوباره گوشی را برداشت.
الو سلام. بله... چشم. کجا؟ وانا؟ تصادف چنتا مصدوم داره؟ ممنون خودمون را میرسونیم.
حسین گفت بچهها بجنبین تصادف شده.
من با اکراه بلند شدم و گفتم خالی میبندی.
گفت اره :) خندید.
من گفتم خیلی شوخی بیمزهای هست اگه تکرار کنی ...
گفت بابا تصادف شده باور کن.
گفتم اوکی بریم.
ناراحت بودم بگذریم.
محمد نصیری هم اومد نشست پشت فرمون چراغ گردان امبولانس را روشن کردیم هوا گرگ و میش شده بود. گزارش اولیه حادثه را دادیم بهای او سی استان
عملیات وانا ۲