محمد حسن قربی زنده است...به قلم میلاد صمیمی نعمتی
چند روز پیش بود که خبر تصادفش همه ما را شوکه کرد...
تصادفی که همه ما را ناراحت کرد.
محمد دچار مرگ مغزی شده بود و دیگر امیدی به بازگشتش نبود.
همه گریه میکردند اما...
من هم گریه میکردم شاید بخاطر سستی ایمانمان بود...
شاید باور نداشتیم یا نمیدانستیم چه اتفاق بزرگی رخ داده!
میخواهم رخت مشکی هم بر تن کنم نمیتوانم!
چون عقیده دارم محمد حسن قربی زنده است تا زمانی که امدادگران حیاتبخشی مثل او در جهان وجود دارند.
او ماندگار تاریخ شد نفسهایی را حیات دوباره بخشید.
مسیر خاک خورده ای را گرد گیری کرد و عطر گلاب خوشبوی اهدای عضو را به مشام همه ایرانی ها و حتی جهانیان رساند.
خیلی ادمهای مختلفی در اطراف ما وجود دارند که حتی حاظر به نجات یک فرد تصادف کرده هم نیستند.
چه برسد به اینکه بخواهند وقتی که امیدی به بازگشتشان نیست عضوی را اهدا کنند.
چه خودشان چه خانواده هایشان
ولی قربی خمامی ها اینگونه نبودند.
با رضایت کامل بدون فوت وقت...
نور تازه ای در دلهای نیازمندان در بیمارستان مسیح دانشوری تهران روشن شد معنی ایثار را به زبانی دیگر برای ما هلال احمری ها ترجمه کرد.
شیوا و گویا
آسان و قابل فهم...
اما امید را با وصیتش در دل خیلی ها زنده کرد.از 6 نفر انسانی صحبت میکنم که با عضو های محمد مثل قلب
استخوان پا کلیه کبد و… حیاتی دوباره گرفتند و زندگیشان متحول شد.
تحولی از جنس ایثار و فداکاری.
خانواده محمد حسن قربی هم بدون وقفه و اتلاف وقت به وصیت
محمدشان جامه عمل پوشاندند و کاری کردند که محمد حسن قربی نامش تا
سالها در تاریخ انسانیت و بشر دوستی ماندگار بماند.
دیروز تشییع جنازه محمد حسن عزیز بود.به قول شاهین فتحی همه امدادگران
دیروز گریه میکردند.
اشکهای بودن در عین نبودن یک دوست…یک امدادگر…یک ناجی که در پایان عمرش آغاز گر
حیات چندین انسان دیگر بود و روشن کننده چراغهای امید و زندگانی در دل
و چشمان منتظر چندین مادر و پدر شاید خواهر و برادر…نمیدانم فقط معنی
ایثار را میتوان به جرات در اسمش خلاصه کرد.
برای خداحافظی همه آمده بودند از ستادی ها تا استانیها و شعب....
از حسین درخشان عزیز تا دکتر کولیوند...
پدرش کوه صبر بود.
مادرش اسوه بخشندگی...
امیدوارم حس همه دوستان محمد عزیز هم مانند حس من باشد.
محمد زنده است...
گزارش آخر محمد حسن قربی در بیمارستان...
- ۹۲/۱۱/۰۴