یه سری نظرات که برای مطالب سایتم ارسال میشه خواندنش اشک و حسرته و بغضی که گلو را میخواد پاره کنه.افسوس نبودن آدمهایی که دلسوز و مهربان بودن امدادگرانی که در راه نجات مردم کشور جان خودشان را از دست دادن و در صفحه های این روزگار همچنان گمنام مانده اند!
کامنتهای سایت را چک میکردم.
یک نظر جدید در بروزرسانی ها در خبر شهادت محمد باقری خوانده نشده بود.
سریع با یک کلیک کنجکاوانه نظر را باز کردم و شروع کردم به خواندن :
از طرف نجاتگرمحمدرضا امینی به شهید امدادگر محمد باقری
سلام داداش محمد دلم برات خیلی تنگ شده 4ماه است اسمت تولوحه کشیک نیست ولی تودل بچه ها ی شیفت هستی. داداش عکست توپایگاه هست تومغازه امیرم هست
یاد شیفت اخری که با هم بودیم بخیر باهم رفتیم شرکت قراربود بعد عروسی خواهر زادت بیای سرکار.همنطورمیخواستی شد همه بچه ها با لباس امدادی در مراسم عروسیت بودن خودم برات فریاد میزدم دوست داشتم همون که گفته بودی بخونم ولی نشد
پسرم هم با گریه تومراسمت کار میکرد
بچه های اورژانسم همه بودن
وقتی مادرت با توخداحافظی میکرد گفت :
همه رونجات دادی ولی کسی نبود نجاتت بده
همه ازخجالت مردیم و گریه میکردیم.
بنده خدا نمیدونست...
داداش همونطورمیگفتی بلاخره میاندشت به نامت زدن
ولی تاالعان نتونستم اونجا شیفت برم یکبار اسمم بودحسبن نگذاشت گفت بری دیونه میشی.از غم
داش بلاخره مسول شبفتت شدم بادته میگفتی بیا یه پایگاه کنترات بگیریم و حیفکه نیستی ولی همه بچه ها ی شاهرود به یادتن داش همیشه توقلبمونی راستی خانوادگی برات نمازشب اول خوندیم
رسید؟
خیلی دوست دارم به پدرمادرت سربزنم روم نمیشه البته چندبار رفتم بابا هروقت میبینم پیشش میرم ..امشب شیفتم باصحبت کردن با تو سبک شدم لطفا به خواب من بیا.
روحت شاد یادت جاودان باد.
داش محمدسبحان هم همیشه یادت میکنه بیشتر از بقیه.
پتو توتوپایگاه یادگاری نگر داشتیم .
روحت شادیادت گرامی باد